“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم… تو با “حال” پروانه ی من چه کردی؟ ننوشیده از جام چشم تو مستم… خمار است میخانه ی من…چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم؟ تو با حسرت شانه ی من چه …
توضیحات بیشتر »دکلمه عاشقانه زیبایی ات من را به یاد آن زمان انداخت از عبدالحسین انصاری
زیبایی ات من را به یاد آن زمان انداخت روزی که چشمت چایی ام را از دهان انداخت تخم سکوت افتاده در بازار مسگرها چشمان تو یک شهر را از آب و نان انداخت دزدانه آمد هر سحر از بام تان بالا خورشید را آن چشم ها از نردبان انداخت …
توضیحات بیشتر »دکلمه عاشقانه آنقدر نگذاشتی ببوسمت از فردین نظری
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند! و حالا که نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا!! وای بر ما!!!لعنت به تو ، لعنت به من ، لعنت به همه ما!!! بخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم.. از طرف …
توضیحات بیشتر »دکلمه عاشقانه آخرین شعر از پابلو نرودا
آخرین شعر پابلو نرودا امشب میتوانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم شاید بسرایم : شب ستارهباران است و لرزانند، ستارههای نیلگون در دورست باد شب در آسمان میپیچد و آواز می خواند امشب میتوانم غمگنانهترین شعرها را بسرایم دوستش داشتم، او هم گاهی دوستم داشت. در چنین شبهایی او را در …
توضیحات بیشتر »شعر عاشقانه دریچه ها از مهدی اخوان ثالث با دکلمه
ما چون دو دریچه، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آیینه بهشت، اما … آه بیش از شب و روز ِ تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا …
توضیحات بیشتر »شعر عاشقانه بانوی شعر های مه آلود! از حسین منزوی با دکلمه خوانی باران نیکراه
آنگونه مست بودم در ملتقای الکل و دود که از تمام دنیا تنهادلم هوای تو را کرده بود می گفتم این عجیب است اینقدر ناگهانی دل بستن از من که بی تعارف دیریست زین خیل ور شکسته کسی را در خورد دل نهادن پیدا نکرده ام تب کرده بود ساعت …
توضیحات بیشتر »